چیزی شبیه شنا در خلاف جهت امواج آب. هر چقدر هم قوی شنا کنی و دقیق باشی و سریع باشی و تلاش کنی و همه‌چیز،‌ باز هم نمی‌شود.

نمی‌شود که برسی.

نمی‌شود که بشود.

نمی‌شود که آن‌طور شود که خواسته‌ای.

نمی‌شود.

نمی‌شود که تو باشی، به مهربانی مهتاب

و این روح دردمند ولگرد

باز هم کوله را زمین نگذارد

و سر را به زانوی مهربانی تو.»

نمی‌شود که بهار از تو سبزتر باشد،
گل از تو گلگون‌تر،
پاییز از تو غمگین‌تر.»

رویاهایمان کوچک نبود. هدف‌هایمان کوچک نبود. ته دلمان چیز کوچکی نخواسته بودیم. گرچه که ظاهرش خیلی کوچک به نظر می‌آمد. سخت بود و خیلی سخت. پی شادی را نگرفته بودیم؛ و این آخری به غایت زیبا بود.

خواسته بودیم شبیه افسانه‌‌ها باشیم. شبیه زال و رستم؟ پس پر سیمرغمان کو؟ 

شنا در خلاف جهت امواج. از خودت می‌پرسی چرا؟ جوابی نمی‌گیری. دعا می‌کنی. جوابی نمی‌گیری. هیچ. بهتر نمی‌شود که بدتر هم می‌شود.


وقتی می‌گویم شنا در خلاف حهت امواج، ینی خودت که هیچ، دیگران هم یا به کمکت نمی‌توانند که بیایند یا اگر آمدند هم انگیزه برای ماندن، برای کمک کردن ندارند. موج می‌آید و می‌برتشان. باز هم خودت می‌مانی و همین امواج.
می‌گفت: هیچ‌وقت؛ هیچ‌وقت؛ به هیچ‌چیز و هیچ‌کس تو زندگیت تکیه نکن جز خودت! خب؟ منتظر نباش هیچ‌کس کنارت وایسه دستت رو بگیره. می‌فهمی؟ هیچ‌وقت.»

در این جهان خاکی آدم خودش است و خودش است و خودش است و خودش و خودش.

دردم از آن است که هیچ‌کس درد را نمی‌فهمد و نمی‌داند.

خدا گیر کارهای مرا هیچ‌وقت به دیگران وا نگذارد! حتی اگر خیلی نزدیکم باشند؛ دلی یا فیزیکی یا هر چیز.
[همین لحظه در گوشم می‌خواند:‌ نمی‌شه غصه ما رو یه لحظه تنها بذاره؟ نمی‌شه این قافله ما رو تو خواب جا بذاره؟»]
منسجم نمی‌نویسم. درگیرم با خیلی فکرها. نمی‌توانم بنویسمشان و بگویشمان. اگر گفتنی بود پیش از این‌ها گفته بودم و اگر نوشتنی بود پیش از این می‌نوشتم. اصلا بخشی از رویایم بود این‌که بتوانم بنویسم! بتوانم بگویم! خودم را محکوم به سکوت نکنم.

همیشه همین است. از خودم گله دارم. از دست خودم فریاد‌ها در دل دارم. فریادهای نگفته. حرف‌های نزده. چیزی شبیه شنا در خلاف جهت امواج آب.
+
این آقای شجریانِ پدر، آلبومی دارد که اسمش هست غوغای عشق‌بازان». حقا که تک است. می‌شود ساعت‌ها با آن اشک ریخت. می‌شود حتی گوشش نکرد و فقط یادش آورد اما باز هم گریه کرد.
+
اگر خواستید چیزی مثل شکل زیر رسم کنید،‌ به یک مرکز تصفیه‌ و پمپاژ‌ آب خانه‌های روستایی رفته و از آن‌ها داده‌های کنتور برقشان را بخواهید. سپس شرکتمان را پیدا کرده و داده‌ها را در اختیارش بگذارید. نمودار زیبای شما آماده است! این یکی بامزه‌ترین نمودار این روزها بود.

پ.ن: به جای خدایا بابت همه‌چیز شکر» دیگر می‌گویم خدایا بابت کارآموزی شکر؛‌ اما واقعا آن شنای در خلاف حهت امواج حقم نیست. خودت درستش کن. [این‌که این جمله‌ی آخر را حق به حانب بیان می‌کنم را هم تصدیق می‌کنم مع‌الاسف. واقعا کمی آرام بودن را حق خودم می‌دانم. چون همیشه تلاش کرده‌ام که آرام باشم و همیشه هم نبوده‌ام.]»

+

نمی‌شود که.»


مشخصات

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها